چکاپ سه ماهگی

پسر نازنینم ۱۰۲ روزه شدی !

منو بابایی برای شکر ۱۰۰ روزه شدنت یه مهمونی کوچیک دادیم جای همه خالی!

دیروز هم بالاخره بردیمت دکتر برای چکاپ سه ماهگی البته دکترت رو عوض کردم...

وزنت شده ۶۷۰۰ وقدت هم شده۶۱ سانت!اقای دکتر همه چیزرو چک کرد و گفت خداروشکر حالت عالی عالیه ومشکلی نداری!

تازگی ها هر وسیله ای که جلوی دستت میگیرم سریع میگیری میکنی تو دهنت!فدای این همه اشتها بشم!

امیدوارم همیشه تنت سالم باشه!عاشقتم

سه ماهگی

                                  

پسر گل مامان هفته پیش ۳ ماهش تموم شد و وارد ماه چهارم زندگی خودش شد منم به همین خاطر براش یه جشن کوچولو گرفتم.

                                 

وقتی دستت به کیک نمیرسه خوب پات که میرسه!جانممممممممممم

                              

حالا شمع ها رو فوت کن بزرگتر شدی بهت کیک میدم...

                            

تو هفته قبل هنر نماییم گل کرده بود ،این شدکه تنبلی رو کنار گذاشتم و با کمک عمه سید یاسین ازش کلی عکس که از مدت ها قبل تو ذهنم بود، گرفتیم ،امیدوارم خوب شده باشه!!!البته بگم باید از پسملی به خاطر این همه همکاریش حسابی تشکر کنم!

بقیه در ادامه مطلب................. 

ادامه نوشته

عکس فقط عکس

سلام عکس ها رو به ترتیب رشد میزارم....

سید یاسین و خوردن مشت....

و وقتی من نزاشتم مشتتو بخوری....

عصر روز پدر در حیاط خونه پدر جون....

سید یاسین به منم گیلاس میدی...

الهی فدات شم من...

این جا هم توباغ خاله زهرا کنار درخت الو....

ببخشید تو بقیه عکس ها چون باد میومد زیاد خوشحال نبودی!!!!!                     


پیشرفت ها ی جدید

سلام گل مامان  از اخرین مطلب که براتون نوشتم کلی می گذره منو ببخش اخه این چند وقته حسابی سرگرم شیرین بازی هات شده بودم از طرفی یه مقدار هم دسترسی به نت برام مشکل شده بود!بگذریم....

تواین دوهفته دیگه کاملا به وضوح میخندی ودل منو بابایی رو حسابی شاد میکنی!

تازگی یاد گرفتی وقتی خیلی ذوق میزنی جیغ ها ی کوتاهی میکشی وتا حالا چند بار تو خواب قهقه زدی که منو بابایی حسابی تعجب کردیم !راستش خیلی دوست دارم بدونم چی خواب میبینی!

بعضی اوقات روزها که خوابی دلم برات تنگ میشه میام بالاسرت و کلی تو خواب تماشات میکنم!واییییییی که چه قدر تو خواب ناز وملوس شدی!

دیگه کاملا برامون صحبت میکنی !!چی میگی؟؟؟

میگی:اغوووووووووووو ،گیغغغغغغغغغغ،غغغغغغغغغغغغغغغ،اااااااااااااااااااااااا

وقتی که منو بابایی بهت توجه میکنیم وحرفاتو تکرار میکنیم دیگه اون موقع هست که صحبتت گل میکنه وفرقی نمیکنه چه ساعتی از شبانه روزه!ای جانممممممممممممم

از چهارشنبه هفته پیش(۸.۴.۹۰) هم دست چپت رو پیدا کرده بودی وتا دوروز فقط به صورت مشت شده بالای سرت نگه میداشتی و سعی داشتی بکنی توی دهنت  تا اینکه بعد یه روز موفق شدی !

البته از دیروز هم (۱۳.۴.۹۰) دست راستتم پیدا کردی! و حالا سعی داری دوتا دستت روبا هم بکنی تو دهنت!!!الهی من فدات شم هنوز به قول دایی داری قلق گیری میکنی چون تا دستات برسه تو دهنت تمام پیشونی و چشمات و دماغت رو قرمز میکنی بس که با مشت میزنی تو صورتت تا مشتت به دهنت برسه اون موقع که دیگه کسی نمیتونه جلوتو بگیره و چنان ملچ ملوچی راه میاندازی که بیا وببین!

وقتی روی شکم میزارم از بس برای دلدردات تو این حالت موندی به تصور اینکه باید لالا کنی بعد یکم دست وپا زدن و تقلا زودی میخوابی!

یه چند بار تلاش کردی به پهلو بچرخی اما هنوز موفق نشدی!(البته من مطمئنم باتلاشات موفق میشی)

و دیگه اینکه شدی کانون توجه تمام اعضای دوخانواده هر جا میریم دیگه کسی من و بابایی رو تحویل نمیگیره وهمه قوربون صدقه شما میشن شما هم که میمیری برای این قربون صدقه ها براشون شروع به اغووووووووو میکنی!ومیخندی!جانمممممممممممم

دو هفته پیش به اتفاق خاله زهرا  وعمو علی و چند تادیگه از دوستامون رفتیم باغ !اول برا ی شما نگران بودم که نکنه تو راه اذیت شی و گرما اذیتت کنه اما خدارو شکر تا پات به ماشین رسید خوابیدی و هرجا ماشین توقف میکرد بیدار میشدی! بابایی میگه این خصلتت به مامانت رفته!

خدارو شکر خوابت خوب شده و تقریبا روز و شب رو شناختی!تقریبا بیشتر شب رو میخوابی و بابایی هم دیگه میتونه کامل استراحت کنه تا صبح بره سر کار!

عاشقتمممممممممممم  و خداوند رو هر روز به خاطر داشتن فرزندی سالم شکر میکنم و دعای هر روزمن و بابایی عاقبت به خیری و سلامتی همیشگیته!!!!!!!!!!!!!!

بعدا با کلی عکس بازم میام!