اتاق قند عسل

سلام گل پسرم

امروز هوا خیلی خیلی سرده برخلاف دیروز که حسابی گرم بود!البته من که سرما رو بیشتر دوست دارم چون حال هردومون بهتره!به هر حال امروز تو خونه مجبورم بمونم!

می خوام چند تا عکس از اتاق شما برای خاله جونایی که نتونستن بیان بزارم....

این عکس در اتاق گل پسر....

اینم استیکر های دیوار ،بالاخره دلمو زدم به دریا وچسبوندم البته فروشنده می گفت که جدا می شه .......

اینم کیک پو شکی وجای تعویض.....

اینم دیوار دیگه اتاقت....

من عاشق اون لباس هاتم عسلکم...

جشن  سیسمونی

سلام گل پسر مامان

ببخش  یه هفته است برات مطلب نذاشتم ،آخه سرم خیلی شلوغ بود ... خونه تکونی داشتیم،ولی خودمونیم شما خیلی پسر گلی بودی حسابی با مامان همکاری کردی!!

البته بابا جون ومامانیت(مامان خودمو میگم) هم کمک کردن تا بالاخره خونه تکونی تموم شد !

تازه کار های سیسمونی شروع  شد ،که اون ها هم به لطف بابایی ومامانیت وخاله زهرا وعمه گلی  تموم شد ....واقعا دستشون درد نکنه ،خیلی زحمت کشیدن!!!!

تا بالاخره این جمعه  جشن سیسمونی شما رو گرفتیم  وهمه خاله جونای مامان لطف کردن و اومدن، حسابی خوش گذشت ،کلی هم چیز های خوش مزه خوردیم و....

جای خاله جونایی که نتونستن بیان حسابی خالی بود....

البته بعضی خاله جونا لطف کردن وبرای قند  عسلم کادو و یادگاری آوردن ،که شما با ناز وعشوه خوشحالیت رو بهمون نشون دادی!!!!


اینم چند تا عکس از جشن سیسمونی برای خاله جونای مهربون....

این کیک سیسمونی قند عسل....

اینم میز خوراکی ها...

اینم هدیه های شما به مهمونات...

این بیسکوئیت هایی که مامانی عاشقشه ...

این بقیه خوراکی ها که عمه گلی تزئین کرده.... دستش درد نکنـــــه



بقیه عکس ها رو هم بعدا میزارم ....

ویزیت دکتر وخبر خوش

سلام قند عسلم

دیروز رفتم دکتر ،وزنم شده۵۹.۵،فشارمم خوب بود بعد نوبت به لحظه موعود رسید ،شنیدن صدای آسمانی قلبت....من که اصلا نمی خواستم اون لحظه تموم شه ،اما چه کنیم بقیه مریض ها تونوبت بودن...

بعد خانم دکتر گفت:"حاله شما از منم بهتره حسابی توپول شدی!"فدات بشم الهی منم کلی خدا رو شکر کردم

بعدشم چون  کلی ذوق کرده بودم به همراه بابایی وخاله زهرا وعمو علی رفتیم بازار تا من برای عسلم چون این قدر خوب رشد کرده ،هدیه بگیرم!

این همه آدم گشتیم تا اینو پیدا کردیم ،من وخاله زهرا که عاشقش شدیم ان شالله بتونم اونو تو تنت ببینیم گل پسرم....

 

پسر 31 هفته من

عزیزم میخوایی بدونی الان در چه وضعی هستی.....

در اين هفته اندازه كودك شما به حدود 40 سانتي متر رسيده است. وزن او كمي بيشتر از 1360 گرم است و به زودي شاهد يك افزايش وزن ناگهاني در كودكتان خواهيد بود. او همچنين مي تواند سرش را از يك طرف به طرف ديگر بچرخاند. يك لايه چربي هم در زير پوست او در حال جمع شدن است تا او براي زندگي در خارج رحم آماده شود، در نتيجه بازوها سرها و بدن او در حال بزرگتر شدن هستند.

با اين حال تا پيش از هفته سي و هفتم هنوز كودك شما نارس است

پس هنوز تا زمان ملاقتمون کلی وقت مونده امیدوارم بتونم این مدت رو هم طاقت بیارم!

عزیزکم امروز می خوام برم دکتر تاصدای اسمانی قلبت رو بشنوم!آخ که میمیرم برای اون لحظه ای که سرم رو روی سینت بذارم ومستقیم صدای تالاپ تلوپ قلبتو گوش بدم!

نازنین چیزی به اومدن بهار نمونده!

بهار یعنی تازه شدن یعنی جوانه زدن از اینکه توهم مثل مامانی بهاری هستی فوق العاده خوشحالم!

اما مامانی باید به فکر عواقب دیگه بهارم باشه!یعنی خونه تکونی!برای همینم قراره با کمک بابایی این جمعه خونه رو برای اومدن گل پسرمون تمیز کنیم!

مامانی هنوزم با سرما خوردگیش درگیره تا میاد خوب بشه دوباره هوا سرد می شه سرفه هام قوت میگیره!خودت برام دعاکن اخه شبا دیگه اصلا خوابم نمی بره!

نتیجه روز های برفی

سلام گل پسرم

دلم واست بگه نتیجه اون برف شدید جمعه این شد که مامانی یه هفته  است که سرما خورده وسرش درد میکنه اما به خاطر شما تحمل می کنه وقرص نمی خوره!البته بگم من توی برف ها از خونه بیرون  نرفتم ولی نمی دونم چه جوری سرما خوردم.

 بابا جون به خاطر اینکه دل مامانی نسوزه  یه مقدار برف اورد تو خونه تا من بتونم برای شما یه ادم برفی قد خودت درست کنم !

برای این که وبلاگت خوشگل بشه از این به بعد می خوام عکس خریدهایی که برای شما کردم رو این جا بزارم تا بعدا به یادت بمونه عزیز جونت(مامانمو می گم)وبابایی چه زحمتی برات کشیدن و چه قدر دوستت دارن!

اول از همه عکس ادم برفیت......