تولد ، تولد ، تولدت مبـــــــــــــــــارک... 1390/1/20
خوبین همتون...این پست بهترین پستی هست که توی این وبلاگ قرار می گیره ، همتون هم می دونید چرا در واقع تابلو شده برای همین نمی تونم سوپرایزتون کنم...
من خـــــان دایــــــــــی اعظم آقا سید یاسین هستم ، بنا به دلایلی مامان آقا یاسین نتونستن پست اول رو بزارن ( خیلی دوست داشت که این پست رو خودش بزاره ، من نزاشتم
) دلیلش هم این بود که این بیمارستان مهر برای مامان ها بساط کامپیوتر و اینترنت و برقرار نکرده من یهشون گفتم قرار شد از این به بعد جای تخت بچه یه میز کامپیوتر بزارن.


_____________________________________________________________________
خب بریم سر اصل مطلب، این هم یه بیوگرافی کوچیک از آقا یاسین طبق گفته های خانم پرستار:
نام :سید یاسین
نام خوانوادگی : اصلحی ( البته تو بیمارستان روی لباسش با برچسب نوشته بودن پژمان )
نام دایی بزرگ : صادق
نام پدر : سید رضا
تحصیلات : -
سن : با امروز می شه 2 روز
قد : 52 سانت
وزن : 3.5 کیلو
رنگ چشم : مشکی (تغییر می کنه...)
وضعیت جسمی : سالم ( ماشالا...)
علایق : خـــــــــــــــــــــــــــــــواب ، اندکی هم شیر
تاریخ تولد : شنبه 20 فروردین 1390 مصادف با تولد حضرت زینب و روز پرستار (و گم شدن گوشی داییش)
زمان تولد : 10.55 صبح
زمان خوردن اولین شیر : 1.30 ظهر
رنگ مو : کچل 
و حالا قسمت خنده دار و جالب ماجــــــــــرا ، این شما و این آقا سید یاسین:
=========================================================
خب اینم از این. ولی خودمونی یاسین جون نمی خوام منت سرت بزارما عزیزم ولی امروز مارو از صبح ترکوندی.
عزیزم من دمه در بیمارستان رو دو تا پاهام دو ساعت و سی وشش دقیقه فیکس وایستادم
تا شیفت نگهبان های دمه در عوض شد و من به نگهبان جدید که من و ندیده بود گفتم نماز خونه کجاست؟ ( قبلش فهمیدم نمازخونه وسط بیمارستانه و به اتاق ها راه داره
) خلاصه اون بنده خدا یه نگاهی به سر تا پای من (
)انداخت و یه نیشخند زد گفت بیا برو تو ...
ولی با همه ی این ها => 

من در سال 85 با بهترین مرد دنیا ازدواج کردم واکنون در بهار 90 به زندگی دونفره ما یه نیم نفر اضافه شد!پسر نازنینمون سید یاسین در 90.1.20 در بیمارستان مهر به دنیا اومد وبا خودش زندگیمون رو غرق شادی و لذت کرد ....